راستی پارتنر یا عشق سمی چیست؟ اگر همسر سمی داشتیم باید چیکار کنیم؟ مدیریت روابط سمی به چه شکل انجام می گیرد؟ در این مقاله در مورد نحوه رفتار و مدیریت همسر سمی صحبت می کنیم.
همسران سمی
در جریان مشاوره ها و برگزاری کارگاهها، سیل نامهها و تلفنها از جانب مردم حاوی تجربیات و دیدگاههای متنوعشان به دست من میرسید که با خواندن آنها و آگاهی از تجربیات مردم عادی، به این نتیجهی قطعی رسیدم که بزرگترین مشکل زوجها در ازدواج و روابطشان، نداشتن مهارت لازم در گفتگوی مؤثر با یکدیگر است؛ و به همین دلیل است که میبینیم آمار ازدواجهای ناموفق و طلاقها تا این حد بالاست.
در مسیر مشاوره ها دریافتم که زن و شوهر در هنگام ناراحتی از یکدیگر یا بروز مشکل، به یکدیگر اجازهی گفتگوی سالم و منطقی نمیدهند و اغلب با داد و فریاد، زورگویی یا لجبازی، سعی در محکوم و خاموش کردن دیگری دارند. آنها به درستی نیاموختهاند که چگونه به یکدیگر گوش دهند و تنها از قبل جوابی تند و تیز برای پاسخ دادن به همسرشان آماده کردهاند.
آنها بلد نیستند چگونه عواطف درونی خود و آنچه را در فکر و احساسشان میگذرد به شیوههای قابلدرک با شریک زندگیشان در میان بگذارند. آنان بدون اینکه دیگری را از آنچه در حس و وجودشان میگذرد باخبر کنند، انتظار دارند همسرشان خودبهخود حال و روز و خواستهی آنهارا درک کند و در هر لحظه با آنها تفاهم داشته باشد؛ چرا که خیال میکنند وظیفهی همسر، پذیرش بی چون و چرای آنهاست.
بسیاری زبان به سخن نمیگشایند ولی انتظار دارند شریک زندگیشان (با استفاده از علمِ غیب) خواستهی آنهارا بفهمد. اما بعد از مدتی سرخوردگی و شکست در تفاهم صحیح و کامل و بهطورکلی درک ناقص و نامفهومی که از زندگی مشترک
دارند، دیگری را محکوم میکنند که به آنها اهمیت نمیدهد و با آنها تفاهم ندارد، و چهبسا به دنبال آن اقدام به ترک یکدیگر و طلاق کنند.
در برخورد با چنین شرایطی من به مراجعانم به کارگیری شگردهای پرسشهای هدایت کننده توأم با آرامش، رویارویی مستقیم، توسل به شوخی یا گاه (در مواقع ضروری) تخلیهی خشم شدید را توصیه میکنم. حتی اگر شما شیفته و واله و عاشق همسرتان هم باشید، مواقعی پیش میآید که او شما را در موقعیتهایی قرار میدهد که سبب میشود بسیار غمگین یا خشمگین شوید.
توجه داشته باشید که در چنین موقعیتهایی نباید به کنجی بخزید و همسرتان را از آنچه درونتان میگذرد بیاطلاع بگذارید، چراکه اگر اینگونه احساسات منفی به تدریج در شما تلنبار شود و چهبسا بعدها باعث بروز واکنشهای شدید و غیرمنطقی نسبت به شریک زندگیتان شود که بیشتر باعث صدمه خوردن رابطه میشود. به جای پشت گوش انداختن دلخوریها یا درون فکنی احساسات ناخوشایند، جا دارد با آن مواجه شوید و اقدام به گفتگو کنید. این بهترین روش برای حفظ رابطهی سالم و تداوم بخشیدن به ازدواجی موفق است.
توجه داشته باشید که در زندگی مشترک، در برخی موارد، به خصوص زمانی که گفتگوی منطقی بین طرفین وجود ندارد، ممکن است هر یک ناخودآگاهانه و به مرور به سبک زندگی متفاوت و مستقل از دیگری عادت کند و به قولی زندگیشان در جهتی مخالف یکدیگر شروع به رشد و شکلگیری کند تا جای یکه دیگرمیانشان وجوه مشترک اندکی برای بودن با یکدیگر باقی بماند.
گاه بسیاری از این رابطهها به قدری در جهت اشتباه شروع به نمو و حرکت میکند که منجر به خیانت یا دروغ گفتن به یکدیگر میشود و در کمال تعجب میبینیم دونفری که روزی عاشق یکدیگر بودند دیگر حاضر به بخشش یا گذشت در
قبال یکدیگر نیستند. زمانی که یک رابطه به خیانت و دروغ آلوده شود عوارض ِ عاطفی ناشی از آن به جز آسیب ثمر دیگری نخواهد داشت و شاید چارهای جز طلاق و قطع ارتباط وجود نداشته باشد ولو این جدایی دردناک و مهیب باشد. اگر یک رابطهی عاشقانه یا ازدواج به درجهای از آسیب رسید که به جدایی منجر شد، طرفین ناچار به پذیرفتن و کنار آمدن با رنج ناشی از آن خواهند بود.
پس در اینجا راهی جز بهرهگیری از شگرد توقف جریان افکار آزاردهنده باقی نمیماند. چرا که در اغلب موارد میبینیم دو فرد جداشده از یکدیگر با مرور دائمی و آزاردهندهی گذشته بیشتر باعث صدمات روحی و افسردگی جبرانناپذیر در خود میشوند. پس بهتر است رابطهی تمامشده را به کناری گذاشت و از مرور روزانهی آن اجتناب ورزید؛ چرا که این مرور فکری بیشتر باعث بروز خشم فروخورده در فرد میشود؛ و مانند سمی جاری در جریان خون و روح فرد همچنان باقی میماند. پس اقدامِ صحیح این است که دو طرف از گذشتهی تلخ درس بگیرند و آن را پشت سر گذارند و در بازگرداندن شأن و مرتبه و روحیهی ازدست رفته ی خویش فعالانه اقدام کنند.
به خاطر داشته باشید که پس از جدایی، تصورِ انتقام و نابودی همسر یا شریک زندگی سابقتان، جز تباه کردن خود شما سود دیگری نخواهد داشت. برای مثال زنی را به خاطر میآورم که شوهرش بعد از ده سال زندگی مشترک به او خیانت کرد. او طلاق گرفت و میلیونها دلار ثروت همسرش را نیز در جریان طلاق تصاحب کرد و پس از گرفتن حق حضانت فرزندان اقدام به ازدواج مجدد کرد.
اما با وجود بسته شدن پروندهی زندگی مشترک گذشته هنوز در زنجیر اسارت خاطرات گذشته گرفتار بود. هنوز بعد از سالها سعی میکرد به هر طریق که میتوانست به شوهر سابق خود آسیب برساند؛ مثلا به او اجازهی دیدار فرزندانش را نمیداد یا اگر خودروی همسرش را جایی میدید به طریقی به آن آسیب میرساند یا نامزد جدید همسرش را آزار میداد. و این نهایت بدبختی این خانم بود که اینچنین درگیر انتقام بود و قادر نبود گذشته را فراموش کند و پشت سر بگذارد.
مقالات زیر هم می تواند به شما در این باره کمک کند:
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.